صفحه اول | شناسنامه | رایانامه | پیام رسان یاهو | RSS
سال«اصلاح الگوی مصرف»
همه ما بخصوص مسئولان قوای سه گانه، شخصیتهای اجتماعی و آحاد مردم باید در سال جدید در مسیر تحقق این شعار "مهم، حیاتی و اساسی " یعنی "اصلاح الگوی مصرف در همه زمینهها "، برنامه ریزی و حرکت کنیم تا با استفاده صحیح و مدبرانه از منابع کشور، مصداق برجسته ای از تبدیل احوال ملت به نیکوترین حالها، ظهور و بروز یابد.
در آستانه دهه ی چهارم انقلاب اسلامی قرار داریم. انقلاب سه دهه ی پرمخاطره را پشت سر
گذاشته است. ان شاءالله دهه ی چهارم که دهه ی «پیشرفت و عدالت» از سوی پرچمدار
انقلاب در حال حاضر عنوان شده،آغاز خواهد شد. در این فاصله یک بحث مرور وار را
در بررسی گفتمان امام، از دولت موقت تا دولت عدالت
خواهیم داشت که به نوعی این سی سال را ورق میزند. طبیعتاً اگر این بحث به تفصیل
بخواهد انجام شود خودش چندین و چند جلسه نیاز دارد، من سرفصل هایی خدمت شما ارائه
می دهم که فکر می کنم خود این عناوین در آستانه ی دهه ی چهارم، فعالیت های فکری و
ذهنیشان را منسجم تر می کند، جهت می دهد. ان شاءا... باقی داستان را خودتان دنبال
کنید.
انقلاب اسلامی با رهنمودها و رهبری حضرت امام که مهم ترین محورش بود به
پیروزی رسید. یعنی هم در پیروزی انقلاب رهبری نقش مهمی داشت و هم در استمرارش، کما
اینکه بعد از فوت حضرت امام(ره)، این رهبری پیامبر گونه جانشین ایشان بود که
انقلاب اسلامی را از فراز و نشیب و پیچ های خطرناک گذرانده و الان در آستانه ورود
به دهه ی چهارم هستیم.
وقتی به عملکرد دولت ها،که نمونه ای از انتخاب و نوع تفکر مردم در مقاطع
مختلف هستند نگاه می کنیم می بینیم که هر یک از دولت ها به یک عنوان مشهور و معروف
شدند. در نام گذاری هایی که من خدمتتان ارائه می دهم، بر اساس عملکرد دولت ها و
جهت گیری هایشان این نامگذاری ها و این شهرت عمومی پیدا شده است. دولت ها در نظام
جمهوری اسلامی همه به نوعی خدمت گذار به نظام اسلامی بوده اند. این به دلیل ماهیت
نظام جمهوری اسلامی بوده است. ساختار نظام جمهوری اسلامی به شکلی است که دولت ها
را در جایگاه خدمت گذاری قرار داده است. الّا اینکه دولت هایی روی کار بوده باشند
که آنها ساختارشان و مبانی شان غیر از مبانی اسلامی بوده باشد که در آن موقع یک
تنش و یک تضاد جدی بین دولت و انقلاب اسلامی و بدنه ی مردم ایجاد شده است تاجایی
که مردم آن دولت ها را کنار زدند و حذف کردند، اما در واقع دیگر اینگونه نبوده
است.
به مواردی از آنها اشاره می کنم:
اولین دولتی که روی کار آمد به دولت موقت مشهور بود چون این دولت بنا
نبود بماند، بنا بود کار را شروع کند و مقدمات برگزاری انتخابات سراسری را فراهم
کند. این در حکمی که حضرت امام برای این دولت زده بود آمده است.
دولت موقت به پیشنهاد شورای انقلاب به امام معرفی شد. شورای انقلاب
ترکیبی از یاران نزدیک حضرت امام مثل شهید بهشتی، آقای هاشمی، آقای مهدوی کنی،
مقام معظم رهبری و برخی شخصیت های دیگر
بود. آن روز پیشنهاد آنها برای تشکیل اولین دولت که دولت موقت بود، شخصیتی به نام
آقای بازرگان بود. شاید یک علت آن موقع این بود که نیروهای انقلاب با توجه به
اینکه تجربه ی کار اجرایی نداشتند، احساسشان این بود که یک شخصیت دانشگاهی مثل
آقای بازرگان بهتر می تواند این کار را انجام بدهد، بنابر این ایشان را معرفی
کردند.
بازرگان علی رغم اینکه یک چهره و یک سابقه و پیشینه ی متدین گونه ای داشت،
اما متأسفانه در مسائل سیاسی و جهت گیری فکری عملکرد غلطی از ایشان می دیدیم.
تنش ها کم کم بین دولت موقت و انقلاب و رهبر انقلاب به وجود آمد و بروز
پیدا کرد. حضرت امام همانطور که بعدها اعلام کردند، به ویژه بعد از داستان آقای
منتظری، در آن نامه 6/1 که نامه مشهور حضرت امام است فرمودندکه:« وا... من با
انتخاب آقای بازرگان مخالف بودم» اما چون شورای انقلاب معرفی کرده بود و مشی حضرت
امام هم این نبود، امام پیشنهاد شورای انقلاب را پذیرفته بودند. شاید حضرت امام به
این دلیل این پیشنهاد را قبول کردند تا چهره ی واقعی جریان نهضت آزادی و به اصطلاح
آن روشنفکرانی که بعداً با یک گرایش دیگر به نام ملی- مذهبی ها ظهور و بروز پیدا
کردند برای مردم مشخص و روشن بشود تا در واقع این ها نتوانند در مقاطع بعدی انقلاب
به عنوان داعیه دار و کسانی که حرفی برای گفتن در مسیر انقلاب دارند، معرفی شوند.
همان ابتدا حضرت امام میدان را در اختیارشان گذاشت تا این ها حقیقت باطنی خودشان
را نشان بدهند.اولین چالش ها علاوه بر مواضع مختلفی که اینها داشتند مثلاً دولت
بازرگان بعد از داستان پناهنده شدن شاه به آمریکا، موضع ساده لوحانه ای گرفته بود
و آن را نتیجه ی یک اقدام انسان دوستانه دانسته بود نه یک اقدام سیاسی! اگر مصاحبه
بازرگان را ببینید؛ در حالی که ما بالاترین تنش ها را با دولت آمریکا داشتیم و
امام قاطعانه ترین سخنان را در مورد دخالت ها و خیانت های آمریکا به انقلاب ایراد
می کرد، خیلی خوشبینانه به آمریکا نگاه می کرد. حتی مصاحبه ای از بازرگان است که
اعلام کرده بود که مردم ما اساساً خیلی منتظرند و دوست دارند که رابطه با آمریکا
داشته باشند. در حالیکه امام استدلالش و نگاهش به رابطه با آمریکا، رابطه ی گرگ و
میش بود. یکی از مواردی که چهره ی واقعی و حقیقی دولت موقت را نشان داد زمانی بود
که خبرگان قانون اساسی در حال تدوین قانون اساسی بودند ،و در قانون اساسی اصل
مشهور 110 را که اصل مربوط به ولایت فقیه است گنجانده بودند. دولت بازرگان علی رغم
اینکه این موضوع به او هیچ ربطی نداشت، یعنی در حیطه وظایف و اختیاراتش نبود، اما
بالاخره چون قوه ی مجریه ی موقت را در اختیار داشت و یک پایگاه مردمی را برای خودش
تصور می کرد، به مخالفت با گنجاندن اصلی به نام ولایت فقیه در قانون اساسی پرداخت.
حتی امیر انتظام بیانیه ای را مبنی بر مخالفت با اصل ولایت فقیه تنظیم و اعضای
دولت آن را امضا کردند، حتی تهدید به استعفا کردند.(در برنامه سه دهه صلابت که از
صدا و سیما پخش می شود تکه هایی از این ماجرا را در این برنامه آورده اند. در
خاطرات آقای مهدوی کنی هم بود). اینها به دیدار در قم رفتند و به صورت تلویحی
اعتراض خود را برای این که این اصل نباید در قانون اساسی گنجانده شود به ایشان
اعلام کردند. حضرت امام خیلی برخورد تندی با دولت موقت کرد و گفت که به شما ربطی
ندارد که در قانون اساسی چنین اصلی گنجانده شود یا نه، جزو وظایف و اختیارات شما
نیست. در این دیدار با اینکه دولت موقت در مورد استعفا صحبتی به میان نیاورد، امام
فرمودند اگر شما استعفا بدهید من استعفای شما را می پذیرم. و این ها دیدند که با این
کار میدان را از دست می دهند و اساساً موضوع استعفا را آن روز مطرح نکردند.
کلاً نگاه دولت بازرگان به مبنای حکومت، متفاوت از نگاه امام است. یک
جمله ی مشهوری بازرگان دارد که می گوید:«ما اسلام را برای ایران می خواهیم در
حالیکه خمینی ایران را برای اسلام می خواهد». شما می توانید تفاوت فکری را از
اینجا احساس کنید که البته این جریان امروز هم وجود دارد. این هایی که می گویم به
خاطر این است که این ها صرفاً تاریخ نیست که دیگر پرونده اش بسته شده باشد. امروز
رگه هایی از جریان نهضت آزادی که با اسم ملی- مذهبی فعالیت می کند، حضور دارد. در
بعضی از مجالس و سخنرانی ها و گفتمان ها، به ویژه برای انتخابات دوره دهم، چهره
پردازی می کنند. بعداً می رسیم به آنجا و شما می بینید وقتی آن مقطع را بررسی می
کنیم، از همین جا می توانیم گفتمان امام را با گفتمان آن جریانات آن دولت ها
بسنجیم.
دومین تنش جدی که بین دولت موقت و انقلاب پیش آمد مربوط به جریان اشغال
لانه جاسوسی توسط دانشجویان خط امام بود؛ بازرگان در اجلاس الجزایر حاضر شده بود و
در حاشیه ی آن اجلاس ملاقاتی با برژینسکی– معاون
رئیس جمهور آمریکا- داشت که این ملاقات به اطلاع حضرت امام نرسیده بود. مخالفت
هایی جدی در داخل ایران نسبت به آن دیدار شد. بازرگان خیلی موضع بد و بی ادبانه ای
گرفت و گفت اساساً ما خودمان را ملزم نمی دانیم که همه ی دیدارهایمان را با امام
چک کنیم. ( می توانید مواضع او را در روزنامه های آن زمان یا کتاب های مرتبط با
این موضوع ببینید. مِن جمله کتاب «وسوسه ی شیطان بزرگ» که از منشورات دفتر جریان
شناسی تاریخ معاصر است.)
بعد از آن که واقعه ی اشغال لانه ی جاسوسی اتفاق افتاد، بازرگان خیلی ناراحت
شد؛ چون آنها معتقد به این کار نبودند و این کار را برخلاف اصول انقلاب می دانستند
و به صورت قاطعانه استعفای خودشان را مطرح کردند. برآورد آنها این بود که چون امام
و شورای انقلاب کسی را برای اداره ی امور کشور ندارند، با مشکل مواجه می شوند و
این استعفا یک اهرم فشار بر امام خواهد بود. که امام بدون فوت وقت استعفای بازرگان
را قبول کردند و دولت موقت در یک چالش بزرگ فرو رفت.
دومین دولت که بعد از برکناری دولت موقت شکل گرفت و با رأی مستقیم مردم
انتخاب شد دولت بنی صدر بود که من اسم آن دولت را «دولت خیانت » می نامم. بنی صدر
که یک چهره ی علمی برای خود فراهم آورده بود، یک کسی که گرایش تحصیلی اش رشته ی
اقتصاد بود و در خارج از کشور تحصیل کرده بود، زمانی که امام در پاریس بودند، رفت
و آمد هایی با بیت حضرت امام داشت. حتی همراه امام وارد ایران شد. بالأخره از خودش
یک چهره ی انقلابی به جا گذاشته بود.
ابتدای انقلاب مباحث اقتصادی خیلی در کشور مطرح بود. به ویژه جریانات چپ
فکری و جریانات کمونیستی مباحث اقتصادی را به عنوان راهکارهای اصلی مطرح می کردند.
چپ کمونیستی و چپ اعتقادی در این مواضع یک موضع با گرایش مردم محورانه داشتند و این
موضوع خیلی در سطح جامعه مطرح شد. که همان موقع نیروهای انقلاب مثل شهید مطهری،
شهید بهشتی و مرحوم آیت ا... صدر به این موضوع می پرداختند و مباحث خیلی عمیقی را
مطرح کردند. به هر ترتیب مباحث اقتصادی جزو مباحث روز بود و جامعه نسبت به آن عطش
داشت و این برای بنی صدر یک موقعیت خوب درست کرده بود. حضرت امام در نامه ی 6/1
اظهار می کند که:«و ا... با انتخاب بنی صدر مخالف بودم و به بنی صدر رأی ندادم».
اگر حکم تنفیذ ریاست جمهوری بنی صدر رادر صحیفه ی نور مرور کنید، کاملاً معلوم است
که حضرت امام هشدارآمیز با بنی صدر در آن حکم سخن می گویند؛ در صورتی که در حکم
مقام معظم رهبری و شهید رجایی اینگونه نبود. در حکم بنی صدر امام خیلی با دیده ی
تردید و شک به بنی صدر نگاه می کند؛ حتی هشدار هایی به بنی صدر می دهد که در واقع
حکایت از حب نفس و منیّت ها می کند، که بنی صدر بعدها به رأی 11 میلیونی خود خیلی
تکیه می کرد. جریان بنی صدر پیوند ریشه ای با جریان منافقین و با جریان نهضت آزادی
داشت. و در واقع با همان خط مشی فکری در تضاد جدی با موضوع ولایت فقیه بود؛ و بنی
صدر هم به نوعی و با ادبیاتی موضوع ولایت فقیه را مورد هدف قرار داده بود. اساساً
این دو جبهه بود: جبهه ی حاکمیت دینی و جبهه ی حاکمیت سکولاریستی، که در آن روز به
یک رنگ و لعاب دیگری مطرح شد.
بنی صدر خیانت هایش در داستان های مختلف، به ویژه درباره ی جنگ، خیلی
خودش را بروز داد و معلوم شد که آبشخور دولت بنی صدر از جای دیگری است. کم کم بعضی
از کسانی که حتی به دولت بنی صدر اعتماد داشتند هم خودشان را از پشت دولت بنی صدر
کنار کشیدند و جبهه ی دوستان انقلاب و دولت خیانت بیشتر و مشخص تر معلوم شد.
کتابی به نام «نگاهی به کارنامه ی بنی صدر» که در دفتر جریان شناسی تاریخ
معاصر تدوین و منتشر شد(که البته آن موقع در سال 79 دولت خاتمی مجوز کتاب را به
عنوان «نگاهی به کارنامه ی بنی صدر اول» نداد و می گفتند این به معنی این است که
ما بنی صدر دوم هم داریم. من هم گفتم که این برداشت شماست، ما نمی خواهیم این را
بگوییم. ولی واقعیت همینطور بود.) شما اگر فهرست آن کتاب را نگاه کنید حتی یک خط
در آن کتاب از سال 60 به بعد نداریم. فقط تا سال 60 ،یعنی دوره ی بنی صدر است. ولی
همه ی این موضوعات با دوره ی دوم خرداد تطبیق می کند. نقش رئیس دفتر بنی صدر، در
بسیاری از حوادثی که اتفاق می افتاد، لوایح دوقلویی که بعدها در دوره ی دوم خرداد
مطرح شد، شبیه به آن لوایح دوقلو در زمان بنی صدر مطرح شده بود. وبسیاری از مباحثی
که در دوره ی دوم خرداد مطرح شده بود ، شبیه آن اتفاقات در دوران بنی صدر بود، که
ما نام آن کتاب را نگاهی به کارنامه ی بنی صدر اول گذاشته بودیم.
مواضع بنی صدر کم کم به ویژه با روزنامه ی انقلاب اسلامی، بیشتر خودش را
نشان می داد. روزنامه ی میزان و انقلاب اسلامی از جمله روزنامه هایی بودند که
همچنان از قبل باقی مانده بودند. چون در سال 58 یا 59 به دستور حضرت امام، دادستان
وقت که شهید آیت ا... قدوسی بود، در یک روز 44 نشریه، ماهنامه و هفته نامه را
توقیف کرد. که اینها نشریاتی بودند که تقریباً بعد از پیروزی انقلاب اسلامی انتشار
مجدد خودشان را آغاز کردند و اساساً انتشار مجدد بعد از پیروزی انقلاب برای این
بوده که مسیر انقلاب را به انحراف بکشانند که موفق نشدند و چهره شان بیشتر مشخص
شد. به هر ترتیب روزنامه ی بنی صدر که روزنامه ی «انقلاب اسلامی» بود و « میزان»
که متعلق به نهضت آزادی بود، دو روزنامه ای بودند که سنگین ترین حملات را نسبت به
امام و انقلاب داشتند. سپاه و بسیج را زیر سؤال می بردند، تیترهایی را که می زدند،
کارکاتورهایی را که می کشیدند، نیروهای بسیج یا سپاه را به عنوان نیروهای لمپن و
نیروهایی که خیلی با فکر و اندیشه کار نمی کنند و چماق به دستان کشور هستند معرفی
می کردند. که نمونه هایی از آن را به صورت مستند در کتاب «پایان داستان غم انگیز»
آورده ایم و مستنداً تشبیه شده به دوره ی دهه ی 60 با دهه ی دوم خرداد که چقدر
عملکردشان با هم تطبیق می کند.
در آن دوران که ریاست قوه ی قضاییه با آقای اردبیلی بود، ایشان در یک
اطلاعیه ی رسمی این روزنامه ها را تعطیل می کنند. بعد از تعطیلی، آنها فشار سنگینی
از طرف گروه های عمومی مثل انجمن آزادی قلم، انجمن آزادی مطبوعات و همین انجمن
هایی که شما امروز آنها را می بینید، در آن روز وارد شد و نظام را مورد تهاجم قرار
دادند؛ تا جایی که 24 نفر از نمایندگان مجلس اول بیانیه ای صادر کردند که متن این
بیانیه در کتاب « پایان داستان غم انگیز» است. شما وقتی متن این بیانیه را می
خوانید، اگر تاریخ و اسامی زیرش را بردارید، دقیقاً فکر می کنید انصار حزب ا...
در سال 78،77 این بیانیه را صادر کردند. و اینقدر این بیانیه محکم، پرقدرت، غیرت
آمیز و با صلابت است که در حمایت از قوه ی قضاییه در توقیف حدود 50 نشریه توسط 24
نماینده امضا شده بود. که آقای سید محمد خاتمی، سید عطاا... مهاجرانی،اسدا...
بیات و لطیف صفری- که خودش یکی از کسانی بود که بعداً روزنامه اش تعطیل شد- از
جمله کسانی اند که امضا کننده ی این بیانیه بودند.
چهره ی بنی صدر که در اداره ی جامعه در تضاد فکری با اندیشه ی حضرت امام،
مبانی دینی و اسلامی بود، رخ نشان داد و چهره اش کاملاً واضح شد. همین باعث شد که
مجلس وقت به میدان بیاید و بر اساس یکی از اصول قانون اساسی، حکم عزل بنی صدر به
عنوان رئیس جمهور بدهد، که از جمله اقدامات بزرگ مجلس در آن مقطع تاریخ بود و به
دنبالش فرار مفتضحانه و آبرو ریزانه ی بنی صدر به همراه مسعود رجوی از کشور به
فرانسه بود.
- گردآورنده: حسین شهیدی - دوشنبه 88/3/18 - ساعت 1:35 عصر
نظرات دیگران()